از شیر گرفتن رادین
سلام نفس مامان عزیزم دیگه واقعا برا خودت مرد شدی چرا؟؟ عزیز دلم تو دیگه واسه خودت مرد شدی و شیر مادر نمیخوری آره عزیزم روز چهار مهر از ساعت ١٢ ظهر به بعد تو رو از شیر گرفتم.البته خونه آنا بودیم و آنا و خاله ها خیلی زحمت کشیدن و برای اینکه تو اذیت نشی و شیر یادت نیفته همش تو رو پارک میبردن و بیرون از خونه میگردوندن. الان هم که برگشتیم خونه بهانه گیر شدی و همش باید یه خوردنی بدم دستت تا با اون مشغول بشی و یاد شیر خوردن نیفتی. خدا میداند چند بار گریه خودمو نگه داشتم و به زور جلوی خودمو گرفتم تا در مقابل شیر خواستن تو مقاومت کنم ولی هر چی بود تموم شد و تا حدودی با این موضوع وفق پیدا کردی و روز به روز داری بهتر میشی. ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
23:13